با مطلب چگونه می توان روزهای بعد از طلاق رابا کمترین آسیب گذراند؟ از بخش خانواده سایت تفریحی جیران همراه باشید.
مریم و امیر سه ماه است از هم جدا شده اند. در روزهای آخر فقط دو جسم زیر یک سقف بودند که هیچ ارتباطی به هم نداشتند. قبل از آن هم دوره هایی طولانی از کشمکش و دعوا و قهرها و ترک کردن خانه بخش عمده ی زندگی آنها بود. امیر در خودش فرو رفته بود و نمی توانست تنهایی بعد از طلاق را تحمل کند. به نظر امیر توقعات بیش از حد مریم باعث اختلاف آنها شده بود. چیزی که خانواده ی امیر آن را تأیید می کردند. قبل از ازدواج هم بارها رابطه های دوستانه اش با همکاران و همکلاسی هایش را به هم زده و باز احساس تنهایی کرده بود. حالا امیر نمی دانست باحال بدش چه کار کند. در مقابل مریم، کم کم از انزوای خودش بیرون می آمد. او به این نتیجه رسیده بود که به هر حال بازگشتکار درستی نیست چون از ابتدا اشتباه انتخاب کرده بود. شخصیت او با شخصیت امیر فرق داشت. میریم بلندپرواز بود و امیر قانع. می دانست خودش هم در شروع دعواها نقش داشته است و خانواده اش هم این را تأیید می کردند. مریم قبل از ازدوامج هم شخصیت مستقلی داشت و حالا با امید به آینده پیش رو نگاه می کرد، گر چه می دانست به عنوان یک زن مطلقه مشکلات زیادی در راه خواهد داشت.
موارد پیشنهادی
معمولاً کلیشه ای هم در ذهن افراد مطلقه و هم در ذهن افرادی که هنوز وارد وادی خطرناک طلاق نشده اند وجود دارد، که روزهای بعد از طلاق روزهای کاملاً تاریکی هستند و هیچ نور امیدی در آنها وجود ندارد. افراد طلاق گرفته ممکن است با مقصر دانستن کامل طرف مقابل، باعث و بانی این زندگی تاریک را همسر سابق شان بدانند و تا آخر عمر کینه به دل شان بماند. معمولاً این افراد اطرافیانی هم دارند که آنها را تأیید می کنند و همین مسئله، ماجرا رابغرنج تر می کند. اما در واقع همیشه این طور نیست. با رعایت کردن چند اصل ابتدایی که البته اجرای شان بسیار سخت است می توان از طلاق به عنوان یک عامل خودشناسی و نقطه ی اتکایی برای بهتر شدن استفاده کرد.
1. علت واقعی طلاق را بشناس!
در هیچ طلاقی یک نفر صددر صد مقصر و یک نفر کاملاً بی گناه نیست. طلاق حاصل انتخابی غلط یا شیوه ارتباطی نادرست است.
هر رابطه ی ناسالمی هم توسط دو نفر ایجاد شده است، بنابراین دو نفر در این ماجرا سهم دارند. اینکه به عنوان یک نفر مطلقه بتوانیم سهم خودمان را رد طلاق معلوم کنیم و شیوه های ارتباطی غلط مان را بشناسیم، قدم اول را برای تغییر برداشته ایم.
بعضی ها قبل از ازدواج هم با خودشان مشکلات حل ناشده ای داشته اند که در زندگی مشترک بروز کرده و نقش سهمی از طلاق را هم بازی کرده است. مثلاً کسی که قبل از طلاق به نسبت به تنهایی، طرد دیگران یا نه شنیدن حساس باشد بعد از طلاق هم دوباره با این مشکلات دست و پنجه نرم می کند.
تا وقتی دیگری راصد در صد مقصر می دانیم در یک کینه ی همیشگی باقی می مانیم و لزومی برای تغییر نمی بینیم.
وقتی هم کاملاً سهم خودمان را صددر صد می دانیم تا آخر غمرمان فقط احساس گناه می کنیم و اعتماد به نفس و عزت نفس مان کاهش می یابد. کشف این که کجای ماجرا را غلط رفته ایم البته چیز ساده ای نیست. یک مشاور خانواده که در مشاوره ی بعد از طلاق تخصص دارد حتماً در این زمینه می تواند کمک های بسیار ارائه دهد.
شاید ویژگی های جنسیتی جنس مقابل تان را نمی دانسته اید (مثلاً نیاز به حرف زدن در خانم ها)، شاید می توانستید خشم تان را مدیریت کنید، شاید شیوه حل اختلاف را بلد نبوده اید، شاید بیش از حد کنترل می کردید یا بیش از حد کنترل می شدید، شاید بیش از حد صبوری کرده اید و همه چیز را در خودتان ریخته اید و ناگهان برافروخته تصمیم گرفته اید، شاید همسرتان را مشارکت نمی داده اید. همه ی این احتمال ها و احتمال های دیگر برای سهم شما در ایجاد رابطه ی ناسالم وجود دارد.
2. شرایط بعد از طلاق را بشناس
هر کسی بعد از طلاق شرایط خاص خود را دارد. یک خانم ممکن است به زندگی با خانواده ی پدری برگردد، یکی ممکن است مستقل با فرزندانش زندگی کند. مردی ممکن است زندگی مجردی در پیش گیرد. هر کدام از اینها شرایط خاص خودش را دارد. اگر این شرایط را نشناسیم، ممکن است هر ناکامی ریز و درشت را به طلاق ربط دهیم. اما شناخت شرایط باعث می شود آن را مدیریت کنیم و زندگی کمتر روی بدش را به ما نشان دهد.
3. مستقل باش
بعضی ها قبل از ازدواج هم با خودشان مشکلات حل ناشده ای داشته اند که در زندگی مشترک بروز کرده و نقش سهمی از طلاق را هم بازی کرده است. مثلاً کسی که قبل از طلاق به نسبت به تنهایی، طرد دیگران یا نه شنیدن حساس باشد بعد از طلاق هم دوباره با این مشکلات دست و پنجه نرم می کند. کسی که هنوز به استقال مالی (در آمد مستقل بر پایه ی شغل)، استقلال عاطفی(وابستگی نداشتن به خانواده چه به نداشتن به خانواده چه به شکل وابستگی و چه به شکل کینه) و استقلال فکری (عقاید مستقل برای خود که انتخاب خود فرد است نه خانواده) نرسیده باشد، بعد از طلاق مشکلات بیشتری خواهد داشت.
اما در صورتی که فرد از همان ابتدا استقلال داشته یا لااقل در ماه های ابتدایی ازدواج به این استقلال رسیده باشد، بعد از طلاق هم با مشکلات کمتری دست و پنجه نرم می کند. یادتان باشد وابستگی عاطفی یا مالی یا فکری می تواند بعد از ازدواج از والدین به همسر هم منتقل شود وکسی که همه چیزش به همسرش منوط بوده است بعد از طلاق ناگهان با یک خلأ بزرگ روبه رو می شود. اما بر عکس کسی که استقلال عاطفی و مالی و فکری دارد به تنهایی هم می تواند گلیم خودش را از آب بکشد.
4. حمایت مناسب بگیر!
بعضی از افراد طلاق گرفته، یا حاضر نیستند هیچ حمایت فکری و عاطفی بگیرند یا به تله ی حمایت های نامناسب می افتند. در صورتی که دوستان یا خانواده ی فرد اصول حاکم بر روابط زوجین را بدانند یا لااقل خودشان افراد موفق و آگاهی د راین زمینه باشند، احتمال حمایت خوب بیشتر است. البته بهترین حمایت فکری رایک روان شناس یا مشاور خانواده ی متخصص در حوزه ی طلاق می تواند ارائه دهد. اما اگر برای فرد حمایتی وجود نداشته باشد یاخودش نخواهد از دیگران حمایت بگیرد، گذشتن از دوره ی سوگ بعد از طلاق بسیار سخت می شود. از همه بدتر زمانی است که دیگران حمایت های نامناسب می کنند. مثلاً مقصر را کاملاً به گردن همسر سابق، دوست یا عضو خانواده شان می گذارند.
وقتی خود فرد طلاق گرفته را کاملاً مقصر می دانند و با جملاتی مثل “اون که زن / مرد خوبی بود چرا طلاق گرفتین؟” یا “خوشی زده بود زیر دلت” بیشتر باعث آزار روحی می شوند تا حمایت عاطفی و فکری.
این که فرد طلاق گرفته بداند شرایطش به گونه ای است که حتی با وجود استقلال بهتر است از یک متخصص با تجربه در مورد مشکلاتش راهنمایی بگیرد و از مشکلاتش بگوید و هیجان هایش را خالی کند، عبور از روزهای بعد از طلاق را راحت تر می کند.
معمولاً کلیشه ای هم در ذهن افراد مطلقه و هم در ذهن افرادی که هنوز وارد وادی خطرناک طلاق نشده اند وجود دارد، که روزهای بعد از طلاق روزهای کاملاً تاریکی هستند و هیچ نورامیدی در آنها وجود ندارد.
5. با معنا زندگی کن!
جمله ی مشهوری وجود دارد که “هر کس چرایی برای زندگی خود دارد با هر چگونه ای خواهد ساخت.” کسانی که معنایی برای زندگی خود نیافته اند بعد از طلاق بیشتر از همیشه می توانند به وادی بی معنایی بیفتند.
اما کسانی که به زندگی خودشان معنا داده اند(مثلاً مذهب، رعایت کردن اخلاق، رعایت اصول انسانی)، به طلاق هم به عنوان یکی از عوامل معنادهنده ی زندگی شان نگاه می کنند.
یادتان باشد معنا چیزی ذهنی است که باید به زندگی بدهیم و گرنه ممکن است در نظر خیلی ها خود ذات زندگی بی معنا باشد.
بیشتر بخوانید: اثر غذا بر قوای جنسی
نظرات کاربران