قصه های شیرین از بهلول(2)
با قصه های شیرین از بهلول(2) از بخش سرگرمی مجله اینترنتی جیران همراه باشید.
شکار هارون الرشید
روزی هارون الرشید و جمعی از درباریان به شکار رفته بودند. بهلول نیز با آنها بود. آهویی در شکارگاه ظاهر شد. خلیفه، تیری به سوی آهو افکند ولی تیرش به خطا رفت و آهو گریخت.
بهلول فریاد زد: احسنت.
خلیفه برآشفت و گفت: مرا مسخره می کنی؟
بهلول گفت: احسنت من برای آهو بود نه برای خلیفه.
گول زدن داروغه
داروغه بغداد در میان جمعی مدّعی شد که تاکنون هیچ کس نتوانسته او را گول بزند. بهلول هم که در آن جا حضور داشت. به داروغه گفت: گول زدن تو بسیار آسان است ولی به زحمتش نمی ارزد.
داروغه گفت:چون از عهده بر نمی آیی چنین می گویی.
بهلول گفت: افسوس که اینک کار مهمی دارم وگرنه به تو ثابت می کردم.
داروغه لبخندی زد و گفت: برو و پس از آنکه کارت را انجام دادی برگرد و ادعای خود را ثابت کن.
بهلول گفت: پس همین جا منتظر بمان تا برگردم، و رفت.یکی دو ساعتی داروغه منتظر ماند اما از بهلول خبری نشد و آنگاه داروغه دریافت که چه آسان از یک دیوانه گول خورده است.
بیشتر بخوانید: قصه های شیرین از بهلول (1)
بالا رفتن بهلول از درخت
جمعی زیر درختی نشسته بودند. بهلول را دیدند که از آنجا عبور می کرد.
باهم گفتنتد: بیائید بهلول را مسخره کنیم. پس جملگی برخاسته نزد بهلول آمدند و گفتند: اگر از این درخت بالا روی ده درهم به تو می دهم. بهلول پذیرفت. درهم ها را گرفت و در آستین پنهان نمود و گفت: بروید نردبانی حاضر کنید.
گفتند:نردبان شرط نکرده بودیم. گفت اما پیش من نردبان شرط بود.
علم نجوم
شخصی در نزد خلیفه هارون الرشید مدعی شد که علم نجوم می داند. بهلول حضور داشت.پرسید: آیا می دانی در همسایگیت که نشسته است؟
مدعی گفت: نمی دانم.
بهلول گفت: تو که همسایه ات را نمی شناسی، چگونه از ستاره های آسمان خبر می دهی؟
قرض کردن الاغ
شخصی که سابقه دوستی با بهلول را داشت. روزی الاغش را به قرض خواست.
بهلول گفت: الاغم در خانه نیست. در این هنگام صدای عرعر الاغ از طویله برخاست.
آن دوست گفت: تو که می گویی الاغت در خانه نیست. پس این صدا از کیست؟
گفت: تو با سابقه پنجاه سال رفاقت حرف مرا باور نداری ولی حرف الاغ را باور می کنی؟
نظرات کاربران