برخی از والدین برای اطاعت و حرف شنوی فرزندشان متوسل به شیوه های گوناگونی از قدرت نمایی می شوند و دلیل کارشان را تربیت صحيح او می دانند. در حالی که این امر بدون اعمال قدرت و اقتدار خردمندانه دوام چندانی نخواهد داشت، به عبارت دیگر نه قدرت پدر و مادر می ماند نه حرف شنوی فرزند. وقتی اقتدار و قدرت خردمندانه والدين از بین برود، فرزندشان به حرف های آنان زیاد اهمیت نمی دهد. همچنین وقتى والدين متوسل به قدرت زورمندانه یا غير خردمندانه می شوند، ممكن است که فرزندشان، حرف شنو و مطیع باشد ولی در عین حال دارای شخصیت متزلزل و ضعیف خواهد بود. قدرت نمایی والدین برای حرف شنوی را از بخش خانواده سایت تفریحی همراه ما باشید.
شیوه های قدرت نمایی که والدین برای حرف شنوی فرزندشان به کار می گیرند، عبارتند از:
قدرت نمایی با ترساندن فرزند
روان شناسان این نوع روش رانه تنها اقتدار نمیدانند بلکه وحشتناک ترین نوع قدرت نمایی به حساب می آورند که معمولا از طرف پدرها بیشتر اعمال می شود. او مدام در خانواده می خروشد و اوقات تلخی به بار می آورد. برای هر چیز جزیی داد و فریاد راه می اندازد و به تنبيه های مختلف از جمله بدنی می پردازد. هر سوالی را با خشونت پاسخ می دهد. به جزیی ترین کارهای فرزندش ایراد می گیرد. او رانزد دیگران تحقیر می کند.
به زعم خود با چنین اعمال قدرتی میخواهد فرزند خود را تربیت میکند در حالی که نه تنها کودک بلکه تمامی افراد خانواده را در وحشت نگه می دارد. برای اینکه پدر تنها منبع قدرت باشد، مادر مدام با واژه های تحقیرآمیز تبدیل به موجودی بسیار ضعیف می شود. با این وجود کودک، پدر را هیچگاه به عنوان تکیه گاه نمی پذیرد و از او دوری میکند. در چنین برخوردهایی کودک تبدیل به یک موجود خشن، انتقامجو، عقده ای یا فردی بیهوده و بی اراده میشود.
موارد پیشنهادی
قدرت نمایی با فاصله گرفتن
دراین روش که معمولا باز هم از جانب پدر به کار می رود، او کمتر با فرزندان خود می جوشد. غذا را به تنهایی یا با همسرش می خورد. وسایل او بر چسب خاصی می خورد و کسی جرات استفاده یا دست زدن به آنها را ندارد. کمتربااعضای خانواده مخصوصا فرزندان خود صحبت می کند. به کسی رو نمیدهد. دستورات پدر توسط مادر به کودک ابلاغ می شود. پدر معمولا از مسایل فرزند خود بی اطلاع است.
پدر تصور می کند که نزدیک شدن به کودک، او را پررو میکند و برای اجتناب از این کار از او فاصله می گیرد.
در این نوع اعمال قدرت مادرانی نیز دیده شده که حتی حاضر به تغذیه کودک از شیر خود نیستند و از بدو تولد کودک را به مادر بزرگ یا پرستار میسپارند و بسیاری از کودکان این خانواده ها ساعتها دور از والدین خود هستند. والدين به بهانه ی شاغل بودن و کمبود وقت حتی سری به مهدکودک او نمی زنند. فقط در ساعت معینی او را به مهد می سپارند و در ساعت معینی به دنبالش میروند و یا کسی را می فرستند تا او را بیاورند. در حالی که به نوعی عمل خود را توجیه میکنند و بعضا معتقدند که با فاصله گرفتن از کودک می خواهند او را تربیت کنند. در حالی که چنین فضایی برای تربیت کودک مناسب نیست.
قدرتمند جلوه دادن یکی از والدین
دراین خانواده ها یکی از والدین که غالبا پدراست از جانب مادربه مرکز قدرت تبدیل می شود. در این نوع اعمال قدرت معمولا کودک از طرف او مورد تهدید واقع شده و ترسانده می شود. تمامی اعمال رفتار کودک حتی در صورت عدم حضور منبع قدرت تحت سلطه و قدرت او کنترل می شود.
دراین روش معمولا مادر زحمت کمتری میکشد و با ارعاب کودک به وسیله ی قدرت پدر او را وادار به اطاعت میکند. در حالی که از عواقب وخیم این نوع قدرت بی خبر است و وقتی کودک به این روش اعتراض کند یا در اجرای دستورات کوتاهی و سرپیچی کند، مورد خشم پدر واقع می شود و مادر در سایه ی قدرت پدر او را مجبور به عذرخواهی و حرف شنوی میکند.
در برخی از خانواده ها نیز ممکن است مادربه یک مرکز قدرت تبدیل شود که خطرش کمتر از قدرت پدر نیست. این روش نادرست به تدریج درکودک ترس یا خشونت بوجود می آورد که باعث دوری از پدر و مادر و در نهایت کمرنگ شدن قدرت آنان می شود. این نوع اعمال قدرت اثرات مخرب خود را تاابد در کودک باقی می گذارد. به طوری که ممکن است بعد از فوت مرکز قدرت، کودک ترس از او را با خود داشته باشد و بعد از تشکیل خانواده خودش به یک مرکز قدرت تبدیل شود.
قدرت نمایی با ابراز محبت بیش از حد
یکی از رایج ترین اعمال قدرتهای دروغین، قدرت با ابراز محبت بیش از حد است. این گونه والدين معتقدند که باید هر لحظه به کودک خود محبت کنند تا از محبت او برخودار شوند. به همین منظور عشق خود به کودک را با محبتهای بی پایان و قدرشناسی بیش از حد نشان میدهند. ا
این خانواده ها در دریای ملاطفت چنان غرق هستند که کارهای شخصی کودک را انجام می دهند، بدون اینکه هیچ گونه مسئولیتی از او بخواهند. این کودکان، اولین قربانی خودبینی والدین هستند و به خوبی یاد می گیرند که والدین خود را فریب دهند.
قدرت نمایی با فخرفروشی
دراین روش والدين مدام از خود تعریف کرده، توانمندیهای خود را به رخ فرزندشان می کشند و خود را انسانهای برتری معرفی می کنند، انگار که با او بیگانه اند. در بسیاری از مواقع این فخرفروشی به فرزندشان نیز منتقل می شود. به ویژه کودکی که از امکانات شغلی والدین بهره مند باشد. کودک در جمع دوستان خود با وجودی که هنوز بسیاری از مسائل و مشکلات پیرامون خود را نمی شناسد، به فخرفروشی با گفتن از نوع اتومبیل، مسافرتهای، مهمانیها، شغل والدين و… می پردازد. اینگونه اعمال قدرت باعث می شود که فرزندشان به فخرفروشی عادت کرده و تبدیل به انسانی تهی از صفات متعالی شود.
قدرت نمایی بوسیله ی فضل فروشی
در این نوع خانواده ها ضمن این که به فرزندشان توجهی بیشتری می شود، تحت تاثیر فضل فروشی والدین قرار میگیرد. والدین سعی میکنند که خود را صاحب کمال نشان دهند و بر سر هر مساله ای بیانیه ای صادر کرده، بعضا در اثبات نظریات و عقاید خود پافشاری میکنند و از بیم آن که مبادا فرزندشان به اشتباهات آنان پی ببرد به هیچ وجه نظر خود را در هیچ مورد حتی اگر نادرست باشد، تغییر نمی دهند.
این گونه والدين به زندگی، علايق و رشد کودک توجهی ندارند و صرفا می خواهند فرزندشان، آنان را افرادی با قدرت، دانا و با کمال بشناشند. اعمال قدرت بلند پروازانه و خودستایانه یک پایه گذاری غلط است و کودک را از واقعیت دور می کند. زیرا ممکن است شرایطی که در دوران کودکی والدین فراهم بوده تا آنان به موقعیتی برسند یا امتیازاتی کسب کنند، در شرایط فعلی فراهم نباشد یا در عصر حاضر کاربردی نداشته باشند و توسل به آنها برای کودک دردسر ساز شود.
قدرت نمایی به وسیله ی نرمش بیش از حد
این نوع اعمال قدرت به تایید روانشناسان و جامعه شناسان از بدترین نوع اعمال قدرت ها می باشد. در این روش والدين به وسیله نرمش بیش از حد، حرف شنوی از فرزندشان را می طلبند. به طوری که در مقابل او به فرشته مهربانی تبدیل می شوند و با تمامی خواسته هایش بی چون و چرا موافقت میکنند. این شیوه معمولا از سوی مادر اعمال می شود. عدم مخالفت والدین با خواسته های فرزندشان میدان وسیعی را برای امیال خودسرانه او بوجود می آورد. این چنین خانواده ای برای اینکه محیط خانواده آرام باشد، برای فراهم کردن کلیه امکانات رفاهی برای کودک، به هر نوع فداکاری تن میدهند. چنین شیوه ی تربیتی منجر به کودک سالاری و ضعف شخصیتی اش می شود.
قدرت نمایی از طریق هدیه دادن
بسیاری از والدین برای حرف شنوی و اطاعت فرزند خود به او وعدو وعید یا هدیه می دهند و پیوسته با تکرار این جمله که اگر حرف شنو باشی برایت فلان کار را میکنم يافلان چیز را میخرم. یا تو را به پارک می برم و با اگرهای دیگر او خود را شرطی میکنند.
روانشناسان شرطی کردن محبت به کودک را محکوم میکنند و بر این باورند که کودک باید از میزان عشق و علاقه ی بی قید و شرط والدین به خود آگاه بوده و به آن اطمینان داشته باشد، نه اینکه با هديه ها يا شرطهای بی مورد، او را مطیع بار آورند. چون در نهایت او را نسبت به هديه و شرط بی تفاوت میکند، یا اینکه می آموزد که با اطاعت های دروغین هدیه ای طلب کند. به تعبیر دیگر برای انجام کاری هدیه یارشوه بخواهد.
قدرت نمایی متفاوت یا متضاد
در بعضی از خانواده ها پدر نوعی اعمال قدرت می کند و مادر نوعی دیگر. در چنین وضعی کودک یک سیاسمتدار می شود و می آموزد که در مقابل والدین نقش های جداگانه و خوشایند آنان رااجراکند، که ممکن از این کار زده شده، عاصی و سرگردان شود.
خانواده های بی قدرت
خانواده هایی وجود دارد که در فكر هیچ نوع اعمال قدرتی نیستند و هر طور که پیش آید، رفتار می کنند. گاهی به خاطریک حرکت مخالف میلشان کودک رابه شدت تنبیه و در مقابل ناهنجاری های بزرگ که از او سر میزند، سکوت می کنند. گاهی برای کارهای کوچک هدیه میدهند، زمانی او را لايق هدیه ندانسته و اهمیتی نمی دهند. بعضی اوقات محبت و فداکاری که برای فرزند خود به خرج می دهند، رابه رخش میکشند.
بیشتر بخوانید:
قدرت یا تدبیر
در داستانها آمده است که مادری نزد حکیمی رفت و گفت:” برای مدیریت خانواده و تربیت کودکان تدبیر داشته باشم یا اعمال قدرت نمايم؟”
حكيم گفت: “مدیریت هم قدرت میخواهد هم تدبير. اما مدیریت با تدبیر کمتر اعمال قدرت می کند، به ویژه قدرتهای کاذب و دروغین.”
اقتدار والدین
پایه و اساس اعمال قدرت پدر و مادر فقط می تواند چهرهی انسانی و رفتار شایسته آنان باشد. به نظر کارشناسان اقتدار نیازی به اثبات ندارد، بلکه به عنوان یک شایستگی بدون تردید باید از طرف فرزندمان پذیرفته شود و نباید به طرق مختلف به او تحميل گردد. بدست آوردن اقتدار به هیچ وجه دشوار نیست به شرطی که بر پایه ی رفتارهای مستبدانه نباشد واعمال قدرت را اطاعت محض ندانیم. بنابراین باید از فرزند خود شناخت داشته باشیم. که این امر شامل شناخت از علایق، نیازها، احساسات، کمبودها و … می شود. این شناخت در سایه ی روابط انسانی، دوستانه، صمیمانه، همدلی و همرنگی با فرزندمان به دست می آید. وقتی او حضور خردمندانه و دلسوزانه ما را پیوسته در کنار خود حس کند و این موضع را درک کند که والدین به خاطر تربيت صحيح او به عنوان یک انسان مفيد، مسئول هستند، مسلما اقتدار ما را به عنوان یک ویژگی مثبت می پذیرد.
نظرات کاربران