0

قسمت آخر سریال سیب ممنوعه

قسمت آخر سریال سیب ممنوعه

قسمت آخر سریال سیب ممنوعه

در این مطلب قسمت آخر سریال سیب ممنوعه را به صورت کامل برای شما کاربران عزیز آماده کرده ایم؛ سریال سیب ممنوعه محصول سال ۲۰۱۸ ترکیه است این سریال در ژانر درام و عاشقانه از شبکه فاکس ترکیه هر دوشنبه ساعت ۸:۰۰ روی آنتن می رود و در دو فصل ساخته شده است.

قسمت آخر سریال سیب ممنوعه

خلاصه قسمت آخر سریال سیب ممنوعه

همانطور که مطلع هستید فصل اول سریال سیب ممنوعه تمام شده و هر شب یک قسمت از فصل دوم درحال پخش است ؛ امروز یکی دیگر از قسمت های سریال سیب ممنوعه نیز پخش شد که طبق قرار همیشگی خلاصه قسمت آخر سریال سیب ممنوعه را در ادامه براتون آماده کرده ایم؛ امیدوارم از خواندن آن لذت ببرید .


موارد پیشنهادی


قسمت آخر سریال سیب ممنوعه

خلاصه قسمت ۱۵۸ سریال سیب ممنوعه

اندر با آلتین قرار گذاشته و او را در خیابان می بیند. او از آلتین در مورد شاهیکا خبر میگیرد. آلتین میگوید که شاهیکا در خانه با همه خوب است و هیچ چیز مشکوکی وجود ندارد. اندر حرصش میگیرد. او سپس از آلتین میخواهد که هرطور شده گوشی شاهیکا را برای او بیاورد.

آلتین این کار را غیر ممکن میداند، اما اندر او را تهدید میکند که در غیر این صورت به هالیت در مورد جاسوسی او خواهد گفت.
ییلدیز در خانه است که هالیت به دیدن او و پسرش می آید. هالیت باز هم از ییلدیز میخواهد که به خانه برگردد،اما ییلدیز حرفش را در مورد شاهیکا تکرار میکند. او همچنین میگوید که قرار است هالیت جان را برای ختنه ببرد و سپس در خانه جشن بگیرد. هالیت میگوید که این کار را به همراه او انجام خواهد داد و جشن نیز باید در خانه او باشد. ییلدیز صرفا به خاطر جشن ختنه پسرش و با شرط دعوت کردن مهمانان شخصی خودش ، قبول میکند.

آلتین به خانه آمده و به شاهیکا میگوید که اندر گوشی او را می خواهد. شاهیکا تصمیم می‌گیرد شب گوشی اش را آماده کرده و به آلتین بدهد تا به اندر برساند.
لیلا و کایا به همراه امیر برای دیدن پسر ییلدیز به خانه او می روند. ییلدیز از لیلا بابت کمکی که برای پیدا کردن پسرش کرده بود، تشکر میکند. کایا تازه متوجه ماجرا می شود و میفهمد که لیلا بابت این قصه قصد کمک داشته است، اما نتوانسته به کایا چیزی بگوید.

یک نفر برای آوردن گل‌های جدید به خانه هالیت می آید و تاج گلها را در هر دو طبقه خانه میگذارد.زهرا که با مدیر برنامه خود بابت چاپ کتاب بیرون بوده، سریع به خانه آمده تا برای رفتن پیش ییلدیز و دیدن برادرش آماده شود. شاهیکا وقتی میفهمد زهرا کجا می رود، از او میخواهد که از ییلدیز و بچه و همچنین امیر در کنار آنها عکس بگیرد.

شب، آلتین با اندر هماهنگ کرده و از او میخواهد دم در بیاید. آلتین به بهانه اینکه شاهیکا به حمام رفته است، گوشی را به اندر داده و از او میخواهد سریع پس بدهد. اندر هیچ چیز مشکوکی در گوشی نمی‌بیند و به آلتین شک میکند که با شاهیکا همدست نباشد. او سپس گوشی را پس داده و می رود.

آلتین گوشی را به شاهیکا پس میدهد. شاهیکا به اتاقش می رود تا گوشی مخفی اش را بردارد، اما آن را پیدا نمیکند. او از این قضیه می ترسد. همان لحظه شماره خط پنهانش با او تماس میگیرد. اندر از پشت خط با خنده به او کنایه می زند که آنقدر ها هم زرنگ نیست. معلوم می شود که اندر پیک را برای آوردن گل به خانه فرستاده و آن مرد داخل اتاق شاهیکا را گشته و گوشی را پیدا کرده است. شاهیکا به شدت عصبی می شود و گوشی را قطع میکند. او سریع پیش ییعیت رفته و از او میخواهد که فوری یک گوشی و خط با نام خودش برای او بگیرد.

هالیت در اتاق اریم است و در مورد فرستادن او به مدرسه با او صحبت میکند. بعد از رفتن هالیت از اتاق, شاهیکا پیش اریم رفته و در گوش او میخواند که هالیت بخاطر آمدن پسر جدیدش میخواهد اریم را دور کند‌. شاهیکا سپس به اتاق هالیت می رود و در مورد امیر و ییلدیز صحبت کرده و سعی دارد به هالیت بفهماند که آنها با هم رابطه دارند. هالیت از زیاده روی شاهکیا عصبی می شود. شاهیکا از اینکه میداند ذهن هالیت را به هم ریخته خوشحال است.

صبح، اندر ماجرای گوشی شاهیکا را برای جانر تعریف میکند. او میگوید که داخل گوشی فقط یک شماره بوده که وقتی با آن تماس گرفته یک مرد صحبت کرده و فوری قطع کرده است. او تصمیم دارد از این به بعد دنبال پیدا کردن آن مرد و ارتباطش با شاهیکا برود.

قسمت آخر سریال سیب ممنوعه
خلاصه قسمت ۱۵۷ سریال سیب ممنوعه

خانواده دیگر، بچه خودشان را تحویل گرفته و می روند. هالیت نشسته و به ییلدیز توضیح میدهد که از بیمارستان با او تماس گرفته، و خبر دادند که اندر بابت عوض شدن بچه ها به آنجا آمده و شکایت کرده است. هالیت نیز سریع به بیمارستان رفته و پیگیر بچه ها شده است.

او وقتی متوجه شده است که خانواده بچه آنها در حال سفر است، به فرودگاه رفته و به کمک مامور آنجا، خانواده را مطلع کرده و به همراه خودش برای عوض کردن بچه ها آورده است. ییلدیز از اینکه به بچه واقعی خودش رسیده به شدت خوشحال است. او به هالیت میگوید که شاهیکا چنین کاری انجام داده است اما هالیت این حرف را به هیچ وجه قبول ندارد و آنرا مسخره میداند. هالیت از ییلدیز میخواهد که وسایلش را جمع کند و فردا به خانه برگردد. ییلدیز چنین کاری را قبول نمیکند و میگوید که تنها به شرط رفتن شاهیکا از آن خانه حاضر است برگردد. او از هالیت میخواهد که بین او و پسرش و همچنین شاهیکا، یکی را انتخاب کند. هالیت رفتن شاهیکا را غیر ممکن و همچنین دوری از پسرش را قبول ندارد.

در خانه،شاهیکا از اینکه هالیت تا دیروقت به خانه نیامده و تلفنش را جواب نمی‌دهد نگران است.کمی بعد، هالیت به خانه رفته و همه را جمع میکند. او در مورد جابجا شدن بچه ها و حق داشتن ییلدیز در مورد بچه صحبت میکند و خبر میدهد که آنها یک برادر جدید دارند. شاهیکا با شنیدن این حرف به شدت شوکه می شود. اریم ناراحت شده و به اتاقش می رود. یعیت پشت سر او رفته و سعی دارد او را آرام کند. او اریم را قانع میکند که داشتن یک برادر جدید بد نیست و چیزی از توجه هالیت به او کم نمی شود.
شاهیکا بابت اتفاقی که افتاده، مقابل هالیت خودش را بخاطر آمدن ییلدیز به آن خانه ناراحت نشان میدهد. هالیت که کلافه است به او میگوید برنامه آنها سر جای خود است و همچنین ییلدیز و بچه نیز باید به خانه بیایند. شاهیکا به اتاقش رفته و با آن مرد تماس میگیرد. آن مرد به او میگوید که وقت شاهیکا رو به اتمام است و هنوز نتوانسته است کاری بکند. شاهیکا میگوید که نقشه ای میکشد و هر طور شده بچه و ییلدیز را از سر راه برمیدارد.

 

لیلا بعد از خوردن شام با کایا به خانه برمی‌گردد. او از شبی که با کایا گذرانده حس خوبی دارد.صبح روز بعد، لیلا کادویی به یاد مادر کایا برای او خریده و به دفتر می برد. او یاد خاطرات کودکی خودش می افتد که در پرورشگاه بزرگ شده بود، اما به کایا چیزی از این قضیه نمیگوید. کایا بابت کادو از تو تشکر کرده و خوشحال می شود.

جانر با کایا تماس گرفته و در مورد پیدا شدن بچه ییلدیز خبر میدهد. کایا تصمیم می‌گیرد که سر فرصت به ییلدیز سر بزند. هالیت به ییلدیز خبر میدهد که بچه ها قرار است برای دیدن هالیت جان، پسر ییلدیز، به خانه او بیایند.مادر ییلدیز بخاطر فوت یکی از اقوام، به شهرشان برمیگردد. کمی بعد، اندر که از آمدن اریم به خانه ییلدیز با خبر می شود خودش را به آنجا می رساند. او از ییلدیز میخواهد که هرطور شده به خانه هالیت برگردد، وگرنه شاهیکا برنده میدان خواهد شد.

کمی بعد، ییعیت، لیلا و اریم را به خانه ییلدیز می رساند. اریم از دیدن مادرش متعجب می شود. او و لیلا پیش بچه رفته و او را می بینند. اندر بعد از دیدن اریم، خداحافظی کرده و می رود. او دم در ییعیت را میبیند و به او در مورد کار کردن برای شاهیکا و اعتماد به او کنایه می زند.


جالب است بدانید: تهیه رژ خانگی برای آبرسانی لب


خلاصه قسمت ۱۵۶ سریال سیب ممنوعه

زهرا در خانه فکرش درگیر راضی کردن هالیت برای گرفتن مدیر برنامه است. لیلا نیز فکرش درگیر ییعیت است و به حرفهای زهرا توجهی نمیکند. لیلا به حیاط رفته تا با ییعیت صحبت کند. او از اینکه ییعیت با او سر سنگین است ناراحت است.

 

ییعیت میگوید که بخاطر اختلافاتی که بین آنهاست و به یکدیگر نمی آیند، نمی‌توانند با هم رابطه ای داشته باشند‌. لیلا متعجب و ناراحت شده اما چیزی نمیتواند بگوید.
ییلدیز و آسمان خانم در بیمارستان منتظر آمدن نتیجه آزمایش هستند. وقتی آسمان خانم برگه آزمایش را که نشان میدهد ییلدیز مادر بچه نیست به او نشان میدهد، ییلدیز از شدت شوک از حال می رود‌.
در دفتر کایا، او بخاطر گرفتن پرونده جدید، تصمیم دارد بچه ها را برای شام بیرون ببرد تا جشن بگیرند.

کمی بعد، آسمان خانم با امیر تماس گرفته و خبر آزمایش را میدهد و از او کمک میخواهد. امیر و جانر سریع بیرون می روند و از لیلا میخواهند که به کایا چیزی نگوید.
لیلا که یادش می آید شب باید برای نظافت دفتر بیاید، به بهانه اینکه مجبور است برای نظافتچی در را باز کند، دعوت کایا را رد میکند. کایا تصمیم می‌گیرد برنامه‌ شام را برای شب دیگری بیندازد.

شاهیکا در خانه به اتاق کار هالیت می رود. او سعی دارد با حرفهایش فکر هالیت را از کار منحرف کند و به سمت خودش جلب کند. او از هالیت میخواهد که به فکر تجملات وقت‌گیر عروسی نباشند و هرچه سریع تر بعد از یک عقد ساده، برای مدتی به نیویورک بروند تا استراحت کنند. هالیت بخاطر کار و بچه ها این پیشنهاد را قبول نمیکند‌. شاهیکا او را قانع میکند که از راه دور به کارهایش برسد و همچنین میگوید که اریم را نیز با خودشان ببرند.

در خانه ییلدیز گوشه ای نشسته و ماتش برده. او مدام اشک می ریزد و در حال خودش نیست. بچه گریه میکند اما ییلدیز به او توجهی ندارد. آسمان خانم از او میخواهد که به بچه شیر بدهد. او وقتی بی خیالی ییلدیز را میبیند، به او سیلی زده و میخواهد که به خودش بیاید. ییلدیز بچه را بغل کرده و به اتاق می رود. اندر و جانر و امیر به آنجا می آیند. ییلدیز با دیدن اندر به پای او افتاده و از او التماس میکند که بچه اش را پیدا کند. اندر که از این وضعیت ناراحت شده، از ییلدیز میخواهد که خودش را جمع کند.

او به ییلدیز قول میدهد که هرکاری بکند تا بچه او را پیدا کند. سپس بیرون آمده و در حالی که گریه اش گرفته، با جانر به سمت بیمارستان می رود. او رئیس بیمارستان را بخاطر سهل انگاری و عوض شدن بچه ها به شکایت تهدید میکند و به زور آنها را مجبور می‌کند تا نوزادان پسری که در آن روز به دنیا آمده اند را برای آزمایش بیاورند.
در خانه، شاهیکا از ییعیت میخواهد تا روی اریم کار کند و او را راضی کند تا به مدرسه ای در خارج از کشور برود، زیرا او نمیخواهد بعد از ازدواج اریم همراهشان باشد و سربار او شود. او همچنین از ییعیت میخواهد که به دوری کردن از لیلا ادامه بدهد.

در بیمارستان، با خانواده سه تا از بچه هایی که در آن روز به دنیا آمده اند تماس گرفته و از آنها آزمایش میگیرند، اما جواب همگی منفی است. فقط یک مورد میماند که به او دسترسی ندارند.
اندر خودش آدرس خانه آنها را گرفته و به آنجا می رود. او متوجه می شود خانواده آن بچه همان روز به فرودگاه رفته اند تا به استرالیا بروند، زیرا ساکن آنجا هستند. اندر از این مسأله عصبی شده و به خانه می رود. او در مقابل نگاه نگران ییلدیز میگویدکه خبر بدی دارد و نتوانسته بچه را به دست بیاورد، و حالا مجبور هستند از پلیس کمک بخواهند که باعث می شود شاهیکا ماجرا را بفهمد و از زیر این اتهام در برود.

لیلا به شرکت می رود تا آنجا را نظافت کند، اما از دیدن کایا که میز شام کاملی چیده و منتظر نشسته است شوکه می شود. او معذرت خواهی کرده و میخواهد برود، که کایا میگوید منتظر خود لیلا بوده است تا با هم شام بخورند. لیلا غافلگیر می شود.

شب، هالیت برای کاری به همراه وکیلش از خانه رفته است. شاهیکا از اینکه او کجا رفته و به آن نیز اطلاعی نداده خبر ندارد.در خانه امیر، ییلدیز که خیلی ناراحت شده به شدت گریه میکند. کمی بعد در می زنند. امیر با باز کردن در، از دیدن هالیت شوکه شده و ییلدیز را صدا می زند. هالیت به همراه وکیل و یک زوج، در حالی که نوزادی در بغل دارد، با لبخندی پیش ییلدیز آمده و میگوید :«بچمونو آوردم». همگی متعجب و خوشحال می شوند. ییلدیز بچه را بغل کرده و گریه میکند.

 

خلاصه قسمت ۱۵۵ سریال سیب ممنوعه

اندر با آلتین تماس میگیرد و از او در مورد خانه خبر میگیرد. آلتین به او میگوید که همه چیز در خانه خوب است و طبق چیزهایی که میبیند، شاهیکا با همه خوب است.

اندر که چنین چیزی را باور نمی‌کند از آلتین میخواهد که بیشتر حواسش را جمع کرده و اتاق شاهیکا را باز هم بگردد. بعد از قطع تماس، شاهیکا به آشپزخانه می آید. معلوم می شود که آلتین از قبل با شاهیکا همدست بوده است و شاهیکا میداند که اندر اطلاعات خانه را از او میخواهد. او از آلتین میخواهد تا می تواند اندر را دست به سر کند.

آیسل ،شانه هالیت را به امیر می رساند و امیر آن را به ییلدیز می دهد. ییلدیز و مادرش به محض گرفتن شانه به بیمارستان می روند تا دوباره آزمایش بگیرند. نتیجه آزمایش دوباره منفی می شود. ییلدیز به شدت عصبی است و علت این وضعیت را درک نمیکند. او مطمئن است که شاهیکا او را تعقیب میکند و تمام آزمایشگاه ها را اجیر کرده تا نتیجه آزمایش را منفی کنند.

او پ مادرش با ناراحتی به خانه می روند. ییلدیز برگه های آزمایش ها را برداشته و به دفتر کایا می رود. او ماجرا را توضیح داده و از کایا کمک میخواهد. کایا میگوید که شاهیکا چنین آدمی نیست و نمیتواند برای اثبات حرف ییلدیز برای بچه کاری بکند.

ییلدیز با ناراحتی بیرون آمده و ماجرا را به امیر میگوید. لیلا نیز که آنجا نشسته حرفهای ییلدیز را می شنود. او فکری به سرش زده و به اتاق کایا می رود تا با او حرف بزند، اما کایا از او میخواهد که در مسایل ییلدیز و شاهیکا دخالتی نکند. اندر با اریم تماس میگیرد، اما او حاضر به صحبت با مادرش نیست.

ییعیت جواب داده و از اندر میخواهد که دیگر تماس نگیرد. اندر بخاطر از دست دادن هر دو پسرش به شدت ناراحت است. زهرا به فروشگاه کتاب رفته است. مردی که کتابهای او را چاپ کرده به او پیشنهاد می‌دهد که مدیر برنامه‌های زهرا باشد. او که میداند وضیعت مالی زهرا خوب است مدام به هر بهانه ای در حال پول کشیدن از اوست‌. شب، لیلا دم خانه کایا می رود تا لباس او را از خشکشویی به او تحویل دهد. کایا تصمیم می‌گیرد او را به خانه برساند.

او بین حرفهای لیلا متوجه می شود که او دوست پسر ندارد و دوستش یه دروغ این حرف را زده. خودش نیز در مقابل سو تفاهم لیلا میگوید که آن زنی که در ماشین دیده بود وکیل بوده و دوست دخترش نیست. در خانه دوست اریم با او تماس گرفته و میگوید که میخواهد به او کادویی بدهد. اریم دم در می رود و جعبه کادویی را از دوستش میگیرد. بعد از رفتن دوستش، اندر از پشت درخت درآمده و سعی دارد با اریم صحبت کند و از او میخواهد که باورش کند. اریم از دست اندر عصبانی است و نمیخواهد با او حرف بزند.

او سپس سریع به خانه برمی‌گردد. داخل کادوی دوستش، عکس کودکی خودش و نامه ای از طرف اندر است. لیلا و ییعیت با هم به مهمانی می روند. آنها با یکدیگر صمیمی می شوند و همدیگر را می بوسند. صبح، شاهیکا وقتی ماجرا را میفهمداز ییعیت میخواهد که از لیلا فاصله بگیرد و این رابطه را به ای او غیر ممکن کند تا لیلا بیشتر به سمتش بیاید.

لیلا چلبی که ذهنش درگیر ییلدیز شده ،با امیر تماس گرفته و قبل از شرکت به خانه می آید تا ییلدیز را ببیند و با او حرف بزن.


بیشتر بخوانید: کاهش وزن افراد مشهور + عکس


 

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه نویسندگان و سایر کاربران باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه از لینک سایر وبسایت ها و یا وبسایت خود در دیدگاه استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.

مشاهده بیشتر